آبنبات تلخ
Part:151
الکس : خفه بابا دیدی باور نمیکنن
لارا : کی کیو کشتن
کوک : خب لارا هانی سوبین ببینین ما یه اکیپ چهار نفره بودیم من ته الکس هاکان
ته : خب ما خیلی صمیمی بودیم همچیمون باهم بود این وسط هاکان هیچ خوانواده ای نداشت و خب ما خیلی بیشتر از اون همایت میکردیم
الکس : خیلی بیشتر نه همیشه حمایت ها طرف اون بود حتا وقتی ما دعوا کردیم شما میدونستین اون مقصره اما طرفشو گرفتین
ته : تو از اولم از هاکان خوشت نمیومد
الکس : عاره خوشم نمیومد ولی اولاش اینجوری بود اونم چون باباش بابامو کشت
کوک : واسه همین زدی کشتیش
الکس : میگم من نکردم اون روز بعد دعوایی کع کردیم دو سه روز غیب شدم ولی بعدش پشیمون شدم چون هاکان هیچ گناهی تو مرگ پدرم نداشت پس زنگ زدم بهش گفتم بیا همون جای همیشگی وقتی اومد یکم حرف زدیم آشتی کردیم یهو از چهار طرف آدم بارید به سمت منو هاکان حمله ور شدن اونو با تفنگ کشتن ولی با من کاری نکردن بعد شما اومدین فکر کردین من کشتم اما من نکردم
ته : زر میزنی دروغ میگی مثل سگ
الکس : کیم تهیونگ اگه میخواستم بکشم چرا باید تو همچین جای مسخره ای انجامش میدادم اونم جایی که قطعا شما پیدا میکردینو میفهمیدین
کوک : الکس بسه دروغ گفتنو تموم کن
الکس : خیلی خب دیدین ما دیگه مثل قبل نمیشیم با اجازه
ته : نزدیک سوبین نشو میکشمت
الکس : برام مهم نی
کوک : الکس جدی میگم ازت متنفرم (جدی)
الکس : خب منم دوست دارم خدافظ پسرا
ته : فقط گورتو گم کن
الکس : بایییی و خشگلم روحم خدافظ
ته : چقدر زر میزنی
لارا : میرم بخوابم
لورا : جیغغغغغغ
لارا : چخبره
لورا: موشه موش کمک(با جیغ)
آجوما : لورا آروم بگیر
لورا : واییییی (بدو بدو میره خودشو میندازه بغل ته)
ته : چیکار میکنی
لارا : این این دختره
کوک : احمقی این موش نیست این اسباب بازیه نینائه
لورا : آه
ته : میخوای بری پایین؟
لورا : ببخشید
لارا : منو باش زندگیمو دزدیدی عشق خواندادمو دزدیدی همچیمو دزدیدی نمیزارم عشقمو بدزدی
لورا : هعی آبجی اشتباه فهمیدی
هانی : اولین بار نیست بهت هشدار میدم لورا از تهیونگ فاصله بگیر
لورا : آه بسه تا تقی به توقی میخوره میپری وسط جمع کن خودتو
هانی : با من درست صحبت کن
کوک : هیش آروم باش
لارا : منو ببین تو خواهرم نیستی ولی اون هست فهمیدی؟
لورا : ا....اما
لورا : گمشو خب میدونم یه هرزه عادت داره خودشو به اینو اون بماله ولی برو دنبال یه مشتری دیگه باشه؟
لورا : م...م(گریه میکنه)
آجوما : لارا (داد)
لارا : چیه
آجوما : (یه سیلی بع لارا میزنه*)
هانی : آجوما(نگران)
آجوما : هرچی خواستی بگو ولی به لورا چیزی نگو(بغض و گریه)
الکس : خفه بابا دیدی باور نمیکنن
لارا : کی کیو کشتن
کوک : خب لارا هانی سوبین ببینین ما یه اکیپ چهار نفره بودیم من ته الکس هاکان
ته : خب ما خیلی صمیمی بودیم همچیمون باهم بود این وسط هاکان هیچ خوانواده ای نداشت و خب ما خیلی بیشتر از اون همایت میکردیم
الکس : خیلی بیشتر نه همیشه حمایت ها طرف اون بود حتا وقتی ما دعوا کردیم شما میدونستین اون مقصره اما طرفشو گرفتین
ته : تو از اولم از هاکان خوشت نمیومد
الکس : عاره خوشم نمیومد ولی اولاش اینجوری بود اونم چون باباش بابامو کشت
کوک : واسه همین زدی کشتیش
الکس : میگم من نکردم اون روز بعد دعوایی کع کردیم دو سه روز غیب شدم ولی بعدش پشیمون شدم چون هاکان هیچ گناهی تو مرگ پدرم نداشت پس زنگ زدم بهش گفتم بیا همون جای همیشگی وقتی اومد یکم حرف زدیم آشتی کردیم یهو از چهار طرف آدم بارید به سمت منو هاکان حمله ور شدن اونو با تفنگ کشتن ولی با من کاری نکردن بعد شما اومدین فکر کردین من کشتم اما من نکردم
ته : زر میزنی دروغ میگی مثل سگ
الکس : کیم تهیونگ اگه میخواستم بکشم چرا باید تو همچین جای مسخره ای انجامش میدادم اونم جایی که قطعا شما پیدا میکردینو میفهمیدین
کوک : الکس بسه دروغ گفتنو تموم کن
الکس : خیلی خب دیدین ما دیگه مثل قبل نمیشیم با اجازه
ته : نزدیک سوبین نشو میکشمت
الکس : برام مهم نی
کوک : الکس جدی میگم ازت متنفرم (جدی)
الکس : خب منم دوست دارم خدافظ پسرا
ته : فقط گورتو گم کن
الکس : بایییی و خشگلم روحم خدافظ
ته : چقدر زر میزنی
لارا : میرم بخوابم
لورا : جیغغغغغغ
لارا : چخبره
لورا: موشه موش کمک(با جیغ)
آجوما : لورا آروم بگیر
لورا : واییییی (بدو بدو میره خودشو میندازه بغل ته)
ته : چیکار میکنی
لارا : این این دختره
کوک : احمقی این موش نیست این اسباب بازیه نینائه
لورا : آه
ته : میخوای بری پایین؟
لورا : ببخشید
لارا : منو باش زندگیمو دزدیدی عشق خواندادمو دزدیدی همچیمو دزدیدی نمیزارم عشقمو بدزدی
لورا : هعی آبجی اشتباه فهمیدی
هانی : اولین بار نیست بهت هشدار میدم لورا از تهیونگ فاصله بگیر
لورا : آه بسه تا تقی به توقی میخوره میپری وسط جمع کن خودتو
هانی : با من درست صحبت کن
کوک : هیش آروم باش
لارا : منو ببین تو خواهرم نیستی ولی اون هست فهمیدی؟
لورا : ا....اما
لورا : گمشو خب میدونم یه هرزه عادت داره خودشو به اینو اون بماله ولی برو دنبال یه مشتری دیگه باشه؟
لورا : م...م(گریه میکنه)
آجوما : لارا (داد)
لارا : چیه
آجوما : (یه سیلی بع لارا میزنه*)
هانی : آجوما(نگران)
آجوما : هرچی خواستی بگو ولی به لورا چیزی نگو(بغض و گریه)
- ۶.۸k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط